Friday, June 30, 2006

Nayereh Tohidi

"فارسی شايد زبان رسمی كشور باشد، ولی تنها در سالهای اخير بوده است كه فارسی زبانان به اكثريت جمعيت تبديل شده اند!"

هنگامی كه خانم دكتر نيره توحيدی از كف زدن برای امثال آيت الله عبادی تنفس ميگيرد، به قوميت سازی و، مانند همه ی دشمنان تاريخ ميهنمان، برابر و معادل شمردن بی دولتی مافيای اسلامی با دولت به آتش كشيده شده ی ايران ميپردازد. واژه ی حقوق بشر (human rights) يا حقوق مدنی (civil righs) حتی يك بار بكار نگرفته شده است! آنگاه ميگويد: بسياری از ايرانی ها نگرانند كه واشينگتن يا تل آويو ميخواهد نقشه ی جغرافيايی-سياسی ايران را دگرگون كند. خانم، چه كسانی به جز تو و يارانت برای آنها اين جاده را صاف ميكنند؟ "نگرانی" من از اهداف واشينگتن و تل آويو و انگلستانی كه نام نبردی نيست؛ از "روشنگری" تو و امثال تو است.

Moslem "filmmakers" arrested in Panama

دستگيري دو "مستندساز" جمهوری اسلامی در پاناما

(محمد حسن قديری (حزب الله

Ghiasabadi

تاراجی دیگر برای یک ملت غارت‌زده

رضا مرادی غياث آبادی

petition

Stop Legal Action Aganist Iranian Archeological Assets in the US

To: The Honorable Judges at the US Supreme Court

And for the attention of all advocates of preserving the cultural heritages of humanity

According to the news sources, a Rhode Island lawyer has turned to the Iranian collections of leading US museums to seek compensation for American victims of Middle East suicide bombers. The reasoning being that Hamas, the terrorist group guilty for such atrocity, is partially financed by Islamic regime that controls Iran. He wants the University of Chicago to surrender a treasure trove of ancient Persian artifacts to survivors. We know that a vast international fight is being wedged against terrorism and believe that every action capable of stopping stop it should be adopted. Nevertheless, we do not consider this legal action anything tuned to that goal. It only seeks to liquidate the non-transferable historical assets of a country into a source of material satisfaction of a number of people who deserve all the sympathy and help of every one of us. There are actually two points in this legal action that deserve special consideration. First of all, in the words of the US President, we should not punish the Iranian people for whatever the Islamic regime of Iran is doing on the international arena. This is a nation kept under horrendous captivity that needs international sympathy rather than punishment. Secondly, plundering this nation’s cultural heritage, especially by taking them from their safe public and educational holding places in museums and universities and giving them to private individuals should be consider as a crime against the cultural values of the whole civilized world. We strongly protest against this irrational move and hope that no fair deciding authority would create such an ugly precedence that only reminds us of Hitler’s decision to confiscate the cultural treasures of embattled nations.

Shokooh Mirzadegi (Writer)
Dr. Esmail Nooriala (Writer)
And everyone who endorses this petition

June 30th 2006

Thursday, June 29, 2006

babak parham

رضا پهلوی، تحليلگر مسائل سياسی، بخواند و بخندد. از قلم يكی از طرفدارانشان است:

"اگر از من بخواهند که چهره ی مدنی جمشید طاهری پور (١) را تعریف بکنم ، خواهم گفت: تربیت افلاطونی و بوعلی سینائی دارد. (٢) اصول گرا و اصول شناس است...بعضی از فیلسوفان این تربیت را افتخار آزادی نامیده اند و بعضی دیگر فضیلت آزادی. تاریخ نشان داد که هر دو دسته نیکویی را می جویند....اکبر گنجی، جمشید طاهری پور و رضا پهلوی از آن دسته از چهره های سیاسی اپوزیسیون دمکراسی خواه و ملی ایران هستند (٣) که گفت و گو میان اصول گرایی و اصول شناسی شان در یک تعادل حکیمانه گفتار می شود. و این همان حکمتی است که به گفته ی ارسطو موضوع اش « ... گرانبهاترین چیزها است». به گمان من هیچ یک از این سه شخصیت حتما فیلسوف تر و فرزانه تر از چهره های دیگراپوزیسیون نیستند.

١. دومين سردبير نشريه "كار"، سازمان تروريستی "چريكهای فدائی خلق".
٢. اشاره به اردوگاه های تروريستی "افلاطون" و "بوعلی سینا" در لبنان و كوبا است! البته بدبخت شايد هم فكر ميكند كه اگر در نوشته ای پنج خطی هفت هشت فيلسوف را نام نبرد، و نام آنها را هم در اين ميان به لجن نكشد، خواننده ی كم سواد به "روشنفكری" او شك خواهد برد.
٣. "ملی" يعنی با دشمنان سوگند خورده ی ايران بر سر يك ميز نشستن و بده و بستان كردن

Wednesday, June 28, 2006

حکم مصادره اشيای باستانی ايران در دانشگاه شيکاگو

بر اساس حکم بلنک منينگ قاضی دادگاه فدرال در ايالت ايلی نوی، بازماندگان قربانيان يک بمبگذاری گروه حماس در اسرائيل می توانند گنجينه های باستانی ايران در موسسه شرق شناسی دانشگاه شيکاگو را به عنوان غرامت دريافت کنند.



Persian treasure trove on the line at University of Chicago
Chicago Tribune

Tuesday, June 27, 2006

peiknet-peyknet-ebrahim yazdi-2500

شعار كليدی دشمنان ايران
ديروز...








و هنوز...


پی نوشت: در حالی كه نوكرانشان همه ی تاريخ ميهنمان را به لجن میكشند، ببينيد خود آنها برای تنها يك سكه نقره چه كارها كه نميكنند.

سكه ی كم مانند به يونان بازگردانده می شود

Monday, June 26, 2006





















گزارش تصويري از نمايشگاه "بانوي مدينه" در اراك

همايش بزرگ "رهروان فاطمه الزهرا" در پايتخت ايران

ظفر خواه "مسئول هياتهاي انصار المهدي استان تهران" در گفتگو با خبرنگار شبستان در مورد اين "همايش بزرگ" گفت: به منظور نشر و گسترش فرهنگ اسلامي بزرگداشت شهادت فاطمه الزهرا اتحاديه انجمن اسلامي استان تهران همايش بزرگ رهروان فاطمه الزهرا را برگزار مي كند.

Saturday, June 24, 2006

Babak Khandani 2-Iran-culture-resistance-Zoroastrianism

خدا، شاه، ميهن: كدام شاه، كدام خدا، كدام ميهن؟

.بابك خندانی

"نسلی نو برون آمده از حزب الله براينست كه عبايش را بفروشد و به جايش كت و شلوار بخرد تا رنگی نو به ساختار ناخراش اسلام زند. او به خود نامهائی چون "ملی-مذهبی" ميدهد، از برابری و حقوق بشر سخن ميگويد و حتی جايزه نوبل هم ميگيرد. اميدش را بر مسلمان بودن مردم بسته تا اينبار نه از راه ولايت فقيه بلكه از دروازهء پارلمان، فقه اسلامی را بر فرق سر ايرانيان بكوباند. بسياری از اشغالگران ايران كه اكنون خود را بس ناتوان ميبينند، ما را به صلح جويی فرا ميخوانند و در زير پوششی از انساندوستی و اخلاقی دروغين، بدنبال خلع سلاح كردنمان هستند..."

نوشته ایست بسيار بحث انگيز، از پژوهشگری ميهن دوست و دلسوز، ولی نميتوانم اينجا به يك مورد از ناهم انديشي خودم با او اشاره نكنم. ايشان از "دشمنی فرنگ مسيحی شده" با ايدهء ايران سخن ميگويد در صورتیكه من مسيحی بودن آنان را پايه ی آن دشمنی نميدانم. اين را هم افزوده ميكنم كه از ديدگاه من زرتشتی بودن يا زرتشتی شدن ميهن دوستی كسی را اثبات نميكند، و همانطور كه مسلمانانی را ميشناسم كه جان خود را برای ايران، و نه برای اسلام، فدا كرده اند، زرتشتيانی را نيز در برونمرز ديده ام كه گامی برای آزادی ايران برنداشته اند... به ياد خاطره ای افتادم! يكی دو سال پيش بود و تلويزيون پارس با دکتر علی اکبر جعفری گفتگو ميكرد. بيننده ای زنگ زد و نگارنی اش را از به زير آب رفتن آرامگاه كورش ابراز كرد. ميدانيد جعفری چه پاسخی داد؟: "نگران نباشيد. ياد و يادداری آن آرامگاه از خود آرامگاه مهم تر است!" كه البته آنگاه به خود گفتم صد رحمت به سميع آذر(مشاور خاتمی در قاچاق آثار هنری)!

Friday, June 23, 2006

sadegh khalkhali-mehdi sadeghi givi

گفت و گوی "انتخاب" با مهدی صادقی گیوی، تپاله ی بزرگ جلاد صادق خلخالی

بخش نخست
بخش دوم

"اعدامهاي آقاي خلخالي از ٢٤ بهمن ماه ٥٧ تا فروردين سال بعد به صد نفر نرسيد. لذا روزي چندهزار نفر اعدام و اعدامهاي ده دقيقه اي و از اين نوع مطالب ساخته و پرداخته مخالفين است."

"بعد از دستگير شدن برخي از مهره هاي رژيم پهلوي، يكشب يك از افسران محبوس در يكي از كلاسهاي مدرسه رفاه كه به زندان موقت تبديل شده بود، هنگام انتقال به دستشويي ، يك اسلحه ژ س از دست نگهبان راهرو را ربود و ميخواست تيراندازي كند كه با فرياد نگهبان بچه ها به راهرو پريده و اسلحه را از دست او گرفتند." [درود بر تو ای سرباز گمنام]

نظرات كاربران را هم بخوانيد. در بخش نخست، نجاستی بنام محمد زابلی (از ماموران سفارت جمهوری اسلامی در برزیل) خلخالی را "يكی از جواهرات کمیاب انقلاب" خطاب ميكند.

اين مطلب هم بسيار خواندني است: "پس از استعفاي بابام، در زمين چمن دانشگاه تهران يك راهيپيمايي عظيم توسط فدائيان خلق در اعتراض به استعفاي ايشان برگراز شد و گروهها واقشار ديگر خواستار ادامه محاكمات ايشان بودند."

‌اظهار نظر دوست و يار گرامی ام آريا درباره ی خبر خودكشی هم ميهن ديگری در تبعيد و آوارگی را از بخش نظرات خوانندگان به صفحه اصلی وبلاگ جابجا ميكنم:

"مشکل ما ملّت همینه که دادخواهی خودمون را از بیگانه گان می خواهیم به جای آنکه خودمان، ضحّاکان حاکم بر وطن را ساقط کنیم و دادگزار باشیم و آنانی را به فرمانروایی برسانیم و حامی شویم که لایق سرزمینمان باشند و دادگزار میهن و مردمش. از اینگونه فلاکتها اینقدر ما بایستی بکشیم تا روزی که « خوبترینهای ما » بفهمند میهن یعنی چه و خیانت به تاریخ و فرهنگ و خادمان بزرگش یعنی چه؟."


در ضمن، از دوستی كه لينك به نوشته ی "مزدك بامدادان" در باره ی مقاله ی رضا براهنی را ای-ميل كرده بود سپاسگزارم. آنرا خوانده ام و آگاه هستم كه كسانی مانند دكتر ميرفطروس هم به آن لينك داده ‌اند. ولی دوست عزيز، با پوزش از شما، من رك گوئی دشمانان ايران را به اظهارات بی ربط و گنده گويی های "شهروندان ایرانی ‌تبار جهان"، و زهر آن جانور را به "پادزهر" حساسيت زدايانه بامدادان ترجيح می دهم.

Thursday, June 22, 2006

Sheda Vasseghi: 2006 World Cup

This is from Sheda Vasseghi. A short reply from me follows.

Iranians in Exile Support the Islamic Republic's Flag?

An American friend, who thought majority of Iranians especially those living in exile were against the Islamic Republic regime (IRI), recently posed an interesting question to me.

He just returned from Europe after attending some of the World Cup events. He asked why was it that hundreds of exiled Iranians in Europe, who themselves ran away from the theocratic Islamo-fascist regime of the IRI, were
carrying the IRI flag? Indeed it was a fair and logical question. The only answer I could come up with was that Iranians are in this horrific situation today because they do not think about their actions and the consequences of such actions. Blindly following the leadership of a backwards radical mullah in 1979 put them in the situation they are today and 27 years later, they still haven't figured out that they should not drape themselves with the flag of a regime that has killed and tortured tens of thousands of Iranians. The Shir-o-khorsheed (lion & sun) flag is the true Iranian flag; not the one created by the IRI that forced hundreds of thousands of Iranians to exile.
When will we learn what is right and wrong? How do we answer to those who are suffering in Iran while we live in comfort and freedom abroad? Do we not have a responsibility to those left behind? Shouldn't we have taken this opportunity to tell the Iranian people that we are for their freedom and will fight for it from afar?

The first step towards this freedom is to defy the Islamo-fascist flag.

I welcome an explanation or rationalization for supporting the flag of IRI under any circumstance.

===========
Dear Sheda,

There are two simple explanations as to why they waved the Islamic flag. One, because they support the regime, and two, because they are ignorant, either of the meaning of the flag they wave, or of the significance and consequences of the act. Had your friend not been misled into believing all self-described Iranians abroad as “exiles”, he would still have been distressed, but would have had a more clear understanding of these circumstances. The term “exile”, with its political overtones and as a category, does not lend itself to IR supporters, of which there are tens of thousands abroad, or to those ignorant of the disaster that has befallen Iran.

Dear Sheda, a character such as Manoke Khodabakhshian, having raved weekly and daily against the Islamic Republic (albeit praises of Reza Aslan, Azadeh Moaveni, etc. mixed in!) joins a panel of reporters in Tapesh TV and sits before the Islamic flag! Our so-called “Iranian” websites recycle articles by the sworn enemies of Iran and display them as headline! They meet in London to form a unified opposition front, but invite those who not only gave us the revolution, but who subsequently supported the IR!

IR supporters merely do their duty, but with “non-IR supporters” behaving in this manner, what else can one expect of the ignorant? To shed one’s state of ignorance one needs information. Where are they to get that information?

Lastly, and this may seem as a contradiction of what I’ve just said, it was natural to wave the Islamic flag in support of the “Iranian” team. The team was, after all, the team of the Islamic Republic. Iranians should have boycotted the games. And many did, despite the disinformation.

Morteza Samari -suicide- asylum-Denmark

يك ايرانی ٣٧ ساله در دانمارك خود را حلق آويز كرد

صبح ايران
٢١ ژوئن ٢٠٠٦

گزارش رضا پيرامون روزنامه نگار ايرانی در دانمارك حاكی است كه: يك جوان ايرانی بنام مجيد ثمری كه يكسال قبل از ايران بخاطر فعاليت های سياسی عليه رژيم، ايران را ترك ميكند تا به سرزمين امنی پناه ببرد ديروز در كمپ پناهندگان شمال كپنهاك پس از گرفتن دومين جواب منفی، خود را حلق آويز كرد. مجيد ثمری پناهنده ايرانی در دانمارك چند ماه قبل زمانيكه جواب منفی را از اميگريشن گرفت دست به يك خودكشی زد كه بلافاصله او را به بيمارستان ميرسانند و پس از پانسمان رگ دست او پليس دانمارك بجای اينكه او را در بيمارستان بستری كند و يا وی را به يك دكتر و روانكاو معرفی نمايد همچنان بی تفاوت او را رها ميكنند تا اينكه سه روز پيش زمانيكه مجيد ثمری دومين جواب منفی را ميگيرد خود را به كمپ ميرساند و پس از تهيه كردن طناب خود را حلق آويز ميكند. نامبرده متاهل بوده و دارای يك دختر پنج ساله ميباشد. همسر و فرزند وی در ايران هستند. در مجموع سهل انگاری پليس دانمارك و اميگريشن بدون توجه به خواست و مشكلات سياسی مجيد ثمری و خودكشی بار اول او و عدم توجه به مشكلات روحی كه مجيد ثمری به آن گرفتار بوده سحرگاه ديروز اين جوان ٣٧ ساله ايرانی با كوهی از مشكلات سياسی در ايران در خاك دانمارك خود را حلق آويز كرد و درگذشت. آنچه بسيار مورد توجه است اينست كه پليس با اينكه آدرس برادر مجيد ثمری را كه خود يك پزشك سرطان شناسی در بيمارستان نروژ ميباشد و آدرس خواهر او را نيز در اين كشور داشته بدون توجه و اطلاع دادن به خانواده وی تلاش دارند خود را مبرا از سهل انگاری در برابر يك پناهنده قلمداد كنند. رضا پيرامون در گزارش خود اضافه كرده است كه: اين خودكشی دارد بصورت يك جريان بزرگ سياسی تبديل می شود و ديروز در برابر پارلمان دانمارك تعدادی از ايرانيان دست به تظاهرات زده تا مظلوميت پناهندگان ايرانی را بگوش نمايندگان پارلمان برسانند.

Monday, June 19, 2006

Rezaiye Lake

"ظهور لكه‌هاي سفيد در بستر نيلگون درياچه رضائيه، نشان از انباشت بلورها و تشكيل توده‌هاي بزرگي از نمك در بستر اين درياست. مشاهده چنين مناظري در حواشي و بسترهاي كم عمق درياچه در عين غم‌انگيز بودن علايم يك فاجعه زيست محيطي است كه بزرگترين پهنه آبي فلات ايران را تهديد مي‌كند. كارشناسان محيط زيست از هفت سال پيش وضعيت درياچه رضائيه را بحراني اعلام كرده‌اند و معتقدند در صورتي كه اقدامات لازم براي احياي اين درياچه انجام نشود، درياچه رضائيه خواهد مرد."

همزمان در بلژيك:

سفارت كثيف جمهوري اسلامي روز گذشته نمايشگاه يك روزه فرهنگ و تمدن ايران را در بروكسل برگزار كرد.

Sunday, June 18, 2006

Persian Journal

THIS looks very familiar; I wonder where I've read it before!

Dear Koroush,
I thank you for posting this news elsewhere, but next time please leave a note in the comments section acknowledging that you’ve done so. Referring or linking back to Sarbaze Kuchak is your decision, I’m not particular, but when you leave a comment, I will not find myself in a position of being accused of having copied an article from elsewhere. Thank you again.

Illusion of "opposition" media

رسانه های فاسد و ادعاهای توخالی

چند سال پيش كه وبلاگی نداشتم و نوشته هايم را در يكی از اين " Forum " های اينترنتی پست ميكردم (كه به چند دليل كار بسيار اشتباهیست)، يك روز يك "آمريكايی" پيامی فرستاد و ازم پرسيد چگونه خودی ها رو از خرابكاران و كارشكنان " Forum " تشخيص ميدی؟ بهش گفتم حرف مفت زدن آسان است؛ در ميان همه ی ناسزاهايی كه نثار جمهوری اسلامی يا اين و آن می كنند، به سكوت، خاموشی و بی سخنی آنها بيشتر دقت كن. با توجه به اين اندرز...

لينك به روزنامه ی به اصطلاح "ايرانی" و "اپوزسيونی" عصر امروز را به زباله دان انداختم. از ساده لوحی و ساده دلی خودم دردادن حتی كوچكترين اعتباری به يك مشت شارلاتان فرصت طلب هم از شما پوزش میخوام. اگر در آينده به نوشته ای در آن نشريه اشاره كردم بدانيد كه چاره ای نداشتم. مگر برای "راديو صدای ايران" پشيزی قائل بودم كه به گفتگوی آقای آذری اشاره كردم؟

با آن دلقك ماهواره ای "پارسا" هم كاری ندارم، وظيفه و ماًموريت اين كارشكن رياكار مدتهاست كه مشخص است. اما براستی از ژورناليست آگاه و مبارزی مانند بهروز صور‌‌ اسرافيل انتظار ميرفت كه همان روز نخست خبر آكسيون پاريس را به بينندگانشان برسانند.

Saturday, June 17, 2006

Dr. Masoud Ansari on Your TV

پيام آزادگان، با دكتر مسعود انصاری

پيام آزادگان نام برنامه ای است از دكتر مسعود انصاری كه هر چهارشنبه، آدينه و يكشنبه، ساعت ٣ پس از نيمروز به وقت شرق آمريكا از "سيمای شما" (Your TV) پخش خواهد شد.



We love you Dr. Ansari!

+
يكم اوت ٢٠٠٨

Friday, June 16, 2006

Post revolutionary Iran-economy

بید نکوییه. روستایی از دوران سنگ

بعد از حضور عده زیادی از خبرنگاران آنها متوجه شدند این مردم، بدوی و غار نشین نیستند و تنها نیازمندند. فقر شدید و نداشتن هیچگونه امکانات برای زندگی، آنان را به ژرفای بدویت و تاریخ پرتاب کرده بود. این ها همه دستاوردهای بی مانند نظام است. و اگر همین گونه پیشرفت کنیم، در آینده ای نه چندان دور به غار باز خواهیم گشت. مگر اندیشه ی رهبران این نظام زیاد از آن زمان دور شده است؟ مگر در قلب این نظام، در شهر قم، مردمان در قبر زندگی نمی کنند! مگر در سرزمینی با تمدنی درخشان و ثروتی کم مانند ، انسان ها برای ادامه زندگی مجبور به فروش پاره های بدن خویش نیستند!

Hamidreza/ Hamid Reza Mohammadi

After a year and a half under "temporary arrest", Hamid'Reza Mohamadi is condemned to 6 years of imprisonment for having contacted YourTV and Mr. Fouladvand, leader of the Kingdom Assembly of Iran.

٦ سال زندان به خاطر ارتباط با تلويزيون فارسي زبان

هم سلول سابق ام "حميد رضا محمدي" به 6 سال زندان تعزيري محكوم شد. او پس از يك سال و نيم بازداشت موقت - كه 6 ماه از اين مدت را در بازداشتگاه ٢٠٩ وزارت اطلاعات بسر برده – در روز شنبه ٣٠ خرداد ماه به شعبه ١٣ دادگاه انقلاب احضار شد و به ٦ سال زندان محكوم گشت.

شعبه ١٣ دادگاه انقلاب حميد رضا محمدي را با استناد به ماده ٤٩٩ كه به عضويت افراد در گروه هاي غير قانوني مربوط مي شود به اشد مجازات (٥ سال زندان) و همچنين با استناد به ماده ٥٠٠ اين قانون كه به تبليغ بر عليه نظام جمهوري اسلامي مربوط مي شود، باز هم به اشد مجازات (١سال زندان) محكوم كرده است.

به نظر مي رسد تعيين اشد مجازات براي اين زنداني سياسي با نظر مستقيم بازجويان وزارت اطلاعات صورت پذيرفته است.

حميد رضا محمدي اسفند ماه سال ٨٣ توسط ماموران وزارت اطلاعات در منزل مسكوني اش در تهران بازداشت شد و به مدت ٦ ماه در بازداشتگاه ٢٠٩ وزارت اطلاعات در زندان اوين محبوس ماند. حميد رضا در طي اين مدت به دليل فشارهاي روحي و رواني كه بر او وارد شده بود ٢ بار دست به خودكشي زد، كه هر دو بار با سر رسيدن نگهبان هاي بازداشتگاه جان سالم بدر برد.

گفتني است حميد رضا محمدي را به دليل ارتباط با فرود فولادوند، گرداننده ي يك تلويزيون فارسي زبان برون مرزي بازداشت كرده اند. او هم اكنون در بند ٣٥٠ زندان اوين بسر مي برد.

Iranians-ethnicity-scientific study-University of Cambridge

همه ی "اقوام" غيرفارسي‌ زبان ايران ريشه ايراني دارند

براساس تحقيقات پژوهشگر ايراني ژنتيك پزشكي و جمعيتي دانشگاه «كمبريج» كه با كمك و نظارت گروهي از برجسته ترين محققان اين رشته انجام شده، جمعيت هاي ايراني كه با زبان‌هاي غير از گروه هندو-اروپائي تكلم مي‌كنند به ويژه جمعيت آذري زبان ساكن در فلات ايران ريشه ژنتيكي مشتركي با اقوام ترك زبان ساكن در كشور تركيه و اروپاي شرقي ندارند و بر عكس «شاخص‌هاي تمايز ژنتيكي» آنها (مانند FSt) با ساير گروه‌هاي ساكن در فلات ايران به ويژه فارسي زبانان نزديك به صفر است كه نشانگر ريشه ژنتيكي مشترك آنها در اعماق تاريخ ايران است.

نه اينكه نمی دانستيم و همه نمی دانستند، ولی به هر حال ، اين هم يك سند ديگر برای رسوا كردن نژادپرستان و قبيله گرايان ايران فروش.

US-Russia-China-Iran-Great Game

New moves on the tripolar chessboard


The Iranian nuclear crisis is really a three-dimensional geopolitical struggle among Russia, China and the US for dominance over the Persian Gulf and the Caspian Basin.




Although a good, informative article, it can be equally misleading. Klare argues that there could be no greater win on the global chessboard for the United Sates than a “change in regime” in Tehran, regime change being defined as the “replacement of the clerical government with a US-friendly regime.” This is generally correct, but Kline does not take into consideration that from the point of view of a significant number American chess players, who needless to say also play to win, the operative word has been and will remain “modification” not “replacement”. To them, modification, or “reform”, of an unfriendly clerical Islamic regime into a friendly, even a non-clerical, Islamic one would constitute regime change.

Wednesday, June 14, 2006

Paris-Iranian/Iranians-protest-monarchist-monarchists

Symbolic Iranian Flag atop Arc de Triomphe in the French Capital

On Tuesday June 13, 2006, in the latest phase of the continuing operation Tondar (“Thunder”) One, supporters of the anti-Islamist monarchist group Kingdom Assembly of Iran (Anjomane Padeshahi) ascended to the top of Paris’ 165 feet tall Arc de Triomphe monument with the intention of informing the world of their cause and the plight of the people of Iran.

In this, the latest act by the Iranian group, the message was intended for the governments of Russia and China. On a banner unfurled from the top of the monument these states were warned to stop supporting the Islamic Republic; that Iran, rich in natural resources, has no need for the worthless imports from Russia and China; that Iranians do not want a second Chernobyl on their soil.

Next to the banner, the two Iranian activists, named “Mehr’Azin” and “Babak”, had also placed the historical and symbolic flag called Derafshe Kaviani, the last Iranian flag before the 6th century Moslem invasion. This was perhaps the first time that this flag has been seen at such heights in the French capital.

The protest ended about 45 minutes ago without any arrests. The French police did not meet the participants in an aggressive or violent manner.

In the next few days a 10-hour program about this protest will be broadcasted by Anjomane Padeshahi’s Your TV satellite channel.


UPDATE:

Consider this a follow up: Ahmadinejad seeks Chinese, Russian support

A Short, one-minute film of the protest:

Paris, June 13, 2006

Tuesday, June 13, 2006

paris-Arc de Triomphe-anjoman/anjomane padeshahi-Krsi-Iranian-Iran-Tondar

گفتگوی سياوش آذری با مهرآذين، بابك، و فرود فولادوند

Homer Abramian 2

ملت و اقليت ها، دولت و حكومت

:هومر آبراميان

درفش داران "حقوق اقليت ها" بگونه ای از اينگونه حقوق سخن می گويند كه انگاری آنكه بر سرزمين ما حكومت می كند "اكثريت" است؛ و يا انگاری كه "اكثريت" به حقوق خود دست يافته و اينك زمان آن فرا رسيده است كه "اقليت ها" هم از حقوق خود بهره مند گردند!!

آنچه كه بر ايران امروز فرمان روايی دارد "حكومت" است نه "دولت"؛ ساختار حكومت با ساختار دولت در هيچ زمينه ای همانندی و اين همانی ندارد.

Sunday, June 11, 2006

Ahmad Kasravi-Reza Shah Pahlavi-Pahlavis

كسروی: نگارنده تاريخ‌ در راستاي‌ اهداف‌ [پادشاهی]‌ پهلوی ‌
خبرگزاري فارس (جمهوری اسلامی)

"به‌ اعتقاد ما، نگارش‌ تاريخ‌ مشروطه‌ توسط‌ كسروي‌ نيز همچون‌ آثاري‌ كه‌ به‌ دين‌ و مذهب‌ ايرانيان‌ پرداخته، از سياست‌ كلي‌ وي‌ در همسويي‌ با اهداف‌ ضد‌ اسلامي‌ رژيم‌ پهلوي، جدا نيست‌ و اين‌ مطلب‌ را مي‌توان‌ با مروري‌ بر مندرجات‌ تاريخ‌ مشروطه وي كه‌ هم‌ در گزارش‌ رويدادها و هم‌ در تحليل‌ و پردازش‌ آنها، بر نگاهي‌ توطئه‌‌ پندارانه‌ و كينه‌توزانه‌ نسبت‌ به‌ روحانيت‌ و باورهاي‌ عميق‌ اسلامي‌ و شيعي‌ مردم‌ ايران‌ استوار است، به‌ روشني‌ دريافت."


بارها به اين قبيل نوشته ها، به اميد بيشتر آشكار ساختن اهداف، هويت و بيگانگی اين اشغالگران، اشاره كرده ام. اين روزها هم كه بازار تجزيه طلبی داغ شده است، با اشاره به اين نوشته يادآوري می كنم كه تجزيه طلبان هيچ دوست و همدستی بهتر از خود جمهوری اسلامی نميتوانند داشته باشند. البته شركت آنها در دسيسه ی "٥٧" دليل ديگری هم نداشت.

!كتاب "عبد صالح'" براي ايرانيان مقيم خارج منتشر شد

شبستان: كتاب "عبد صالح" نوشته سعيد آزرمي از محققان كشورمان همزمان با گرامي داشت هفدهمين سالگرد رحلت ملكوتي حضرت امام خميني (ره ) از سوي اداره كل اموراجتماعي و ايرانيان خارج از كشور سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامي منتشر شد....و از طريق سفارتخانه ها و نمايندگي هاي فرهنگي جمهوري اسلامي در كشورهاي مختلف در دسترس مخاطبان قرار مي گيرد.

Pro-Islamic Republic demonstration in Europe

تظاهرات لچك بسران مقیم فرانسه و بلژیک جلوی پارلمان اروپا در پشتيبانی از برنامه هسته ای اشغالگران ايران.

روز

Saturday, June 10, 2006

قلعه دختر

از ديگر آثار دوره ساساني جلگه فيروزآباد، قلعه‌ اي است كه در بالاي كوهستان و مشرف بر رودخانه تنگ و در فاصله 6 كيلومتري شهر امروزي فيروزآباد واقع شده است. اين دژ مستحكم و به نسبت بزرگ كه بر تمام منطقه تسلط دارد در زمان شاپور اول ساساني و به احتمال زياد براي ديدباني و حفاظت از پايتخت اوليه ساسانيان در شهر گور، بوجود آمده است. قلعه دختر داراي اتاقها و راهروهاي تو در تويي است كه در ساختن آنها از سنگ‌هاي نتراشيده و گچ ساروج استفاده شده است. اين قلعه در مقايسه با بناهاي مربوط به اردشير بابكان، از استحكام كمتري برخوردار است و سقفهاي آن نيز به صورت طاقي مي‌باشد.از ويژگيهاي اين قلعه داشتن مخزن آب سنگي است كه در دل كوه ايجاد كرده‌اند و در مواقع مورد نياز احتياجات قلعه را بر طرف مي‌كرده است. قلعه دختر در سال " ١٣١٥" در فهرست آثار ملي به ثبت رسيد.از ديگر مصارف اين دژ نگهداري از زندانيان خطرناك و يا مكاني براي پناه آوردن پادشاه شكست خورده در جنگ بود كه با وجود انبارهاي غذا و منابع آبي كه به رودخانه وصل بود و همچنين زمينهاي كشاورزي اطراف مي‌توانستند مدت زيادي در مقابل محاصره و حمله دشمن دوام بياورند.

خرسندي زنان مسلمان از حجاب و فرهنگ اسلامی

نتايج يك نظرسنجي كه روز پنجشنبه در روزنامه نيويورك تايمز منتشر شد حاكي است زنان مسلمان از داشتن حجاب گلايه اي ندارند و در كشورهاي اسلامي احساس سركوب نمي كنند.

سايت قديری ابيانه (جمهوری اسلامی)

reza baraheni-barahani

مقاله ی رضا براهنی در سايت ضد ايرانی "آزاد تريبون"، سايت فارسی زبان كانادايی "شهروند"، "پيك ايران"، و... البته اگر وقت خواندن ياوه هايش را نداريد، همه ی مقاله را يك وبلاگ نويس در دو سه جمله ی زير كوتهوار كرده است:

"گرچه با انقلاب اسلامی ایران حکومت نژاد پرست پهلوی از بین رفت اما تفکراتی که در طول 50 ساله حکومت پهلوی در جامعه ریشه دوانیده بود بطورکلی از بین نرفته است. و هنوز هم کسانی هستند آرزوی بلند پروازانه رضاخان بر مبنای تبدیل امپراتوری چند قومی ایران به یک ملت – دولت متحد را در سر می پرورانند. و ماشین استبداد تاریخی که در طول ادوار فقط رانندگانش عوض می شود. ما موقعی می توانیم بگوییم سلطنت رفته که افکار سلطه گرانه هم رفته باشد، یعنی افراد عوض نشوند، بلکه افکار عوض شود، یعنی مشکل ما مریض ها نیستند، بلکه بیماری ها هستند."


آخرين اشاره ی وبلاگ به نشريه شهروند.
نوشته ای در سايت آذرگشنسب در باره ی يكی از مقاله های پيشين براهنی در همان نشريه ی "شهروند".

Friday, June 09, 2006

bassir nassibi on masoud behnoud

وقتی قلب حساس آقای مسعود بهنود آزرده می شود

بصیر نصيبی

وقتی مصاحبه کننده از ایشان میپرسد که آیا فیلم فاجعه تروریستی تاسوکی رادر سایت انتخاب دیده است، آقای بهنود در جواب میفرماید: دیدم وندیدم ٤ بار آن را گشودم، ولی هربار پس از ٤ ثانیه چشم از آن برگرفتم وتاب دیدم نبود. کسی که ایشانرا نشناسد فکر میکند با نوجوانی از نسل سوم طرف است که در اروپا رشدکرده وحالا یکباره با چنین صحنه هایی مواجه شده که تاب دینش نبوده!!! آیا ایشان نمی داند در دوران انقلاب طلایی آقای خاتمی اعدام شدگان را با جرثقیل در نقاط شلوغ شهر میچرخاندند تا در س عبرتی باشد برای سایرین؟ و انگار نه انگار او دارد با نشریه ای مصاحبه می کند که مسئولانش از بافت همین حکومت بوده اند و خود شریک جنایت های رژیم . ایشان که از همان روزهای نزدیک به پایان عمر رژیم گذشته خودشانرا کم کم به حامیان خمینی نزدیک می کردند لابد حوادث آن دوران را بیاد دارند. آیا فاجعه آتش زدن سینما رکس آبادان را از یاد برده اند که ٤٠٠ نفر تماشاگر از زن ومردو پیر وجوان وبچه را زنده زنده سوزاند ند وبه خاکستر تبدیل کردند؟ آقای بهنود نمیداند که فاجعه سینما را آخوندهای حامی خمینی آفریدند؟ همان آقای خمینی که رهبر انقلابش می گویند و آقای بهنود با احترام وستایش از او یاد می کند واو را پدر خطاب کرده است.

Thursday, June 08, 2006

Sayeh Saidi Sirjani

آرایشی تکراری

سایه سعیدی سیرجانی
.حتما بخوانيد

new york times' ad for the "reformists"

اين هم يك تبليغ گرانبهای ديگر برای نوكران دست نشانده خودشان

نيويورك تايمز

Ayatollah Shirin Ebadi-vali nasr



Dr. Vali Nasr’s review of Ayatollah Shirin Ebadi’s Iran Awakening in The New Republic is probably the first review in a non-Persian publication that dares to provide some critical assessment of the views of this two-faced charlatan turned globetrotting spokeswoman of the al-Qaida and her beloved Islamist Republic. This criticism Dr. Nasr summarizes in the following statements:

“Ebadi's confused rendition of Iranian history, which vacillates between celebrating the revolution and condemning its consequences, makes it difficult to regard her as a symbol of democracy.”

Ebadi "remains enamored of the revolution that brought [the theocracy] into being. She shows empathy for its makers, even for violent terror groups such as the Mojahedin-e Khalgh Organization, whose history is soaked in blood. How can those who speak for democracy also continue to idealize an anti-democratic revolution?”

You may disagree or find faults with the rest of the review, as I do, but given the publicity surrounding Ebadi, Dr. Vali Nasr should be praised for having dared express such opinion at all!

Wednesday, June 07, 2006

On Yahoo's Home Page, June 7, 2006:

Homer Abramian

ياشاسين ايران

"نگاه استاد هومر آبرامیان به بازی كثيف "اقليتهای قومی

:چند بريده از نوشته ی استاد

اما پاسخ اينكه چرا آشوريها خواهان حق و حقوقی بنام "حقوق اقليت قومی!!" نشده اند و هرگز خواستار چنين "نا حقی" نخواهند شد؛ برای اينكه آشوريها هرگز به چيزی بنام "اقليت" باور ندارند و اين واژه را دشنامی برای خود و برای ديگر تبارهای ايرانی به شمار می آورند و تن به چنين خوار شماری نمی دهند. آشوريها هرگز بازيچه ی دست وزارت مستعمرات انگليس و حزب توده ی ايران نشدند و خود را در چنين دام بد هنجاری گرفتار نكردند.

گرفتاری بزرگ ملت ايران در همه ی زمينه های زندگی از سياست گرفته تا دين، در اينجا است كه ملت ايران با فرهنگ خود زندگی نمی كند و بزبان خود سخن نمی گويد؛ از اين رو آرش بسياری از واژه هايی را كه بكار می برد بدرستی نمی داند و به آسانی بازيچه ی دست اين و آن می شود.

پروانه بدهيد همين جا من از شما بپرسم اقليت يعنی چه؟ آيا دستان من كه با آنها كار می كنم نسبت به تمامی بدن من اقليت اند؟ آيا چشمان من كه با آنها جهان را می نگرم اقليت اند؟ آيا پاهای من كه جهش و جنبش مرا پديد می آورند اقليت اند؟ قلب من كه به تمام اندامهای بدنم خون می رساند و مرا زنده نگهميدارد، اقليت است؟ مغز من كه توده ی كوچكی بيش نيست اقليت است؟ آيا جگر و كبد و روده های من اقليت اند؟ اينها هر كدام اندامی هستند از پيكر من كه با آنها زنده ام، با آنها كار می كنم، با آنها می بينم، با آنها می انديشم، با آنها راه می روم و با آنها نفس می كشم. هر يك از اين اندامها را از من بگيرند، من يا خواهم مرد و يا يك آدم نا تمام خواهم بود.

پس اگر اندامهای بدن را نمی توان و نبايد اقليت ناميد، چرا بايد كرد و بلوچ و تركمن و آذربايجانی و سيستانی و آشوری و ارمنی و يهودی و زرتشتی و ديگر تبارهای ايرانی را تا مرز "اقليت" پاييين كشيد و با اين واژه ی بد آهنگ تازی آنان را خوار و كوچك شمرد. آشوريان خود را يك بخش جدايی ناپذير از پيكر ايران بزرگ می دانند و بر اين باورند كه آشوری بدون ايران ناتمام است همچنانكه ايران بدون آشوری ناتمام خواهد بود. آشوريان، ايران را با كرد و بلوچ و تركمن و سيستانی و گيلانی و مازندرانی می خواهند و بر اين باورند كه ايران همان كردستان است؛ ايران همان بلوچستان است؛ ايران همان گيلان و مازندران است؛ ايران همان خراسان است؛ ايران همان آذربايجان است؛ ايران بدون هر يك از اين تبارها ايران نمی شود و هر يك از اين تبارها بدون ايران ارج و والامندی خود را از دست می دهند.

اين بازی اقليت يك بازی شومی بود كه نخستين بار از سوی وزارت مستعمرات انگليس به فرهنگ سياسی ما راه پيدا كرد و ما را ببازی گرفت؛ وزارت مستعمرات انگليس از سده ها پيش از اين پی برده بود كه يك سرزمين بزرگ و يك پارچه را نمی توان چاپيد و مردمش را خاكستر نشين كرد؛ پس بايد چنين سرزمينها را تكه پاره كنند و از هر تكه اش كشوری كوچك پديد آورند و گروهی از خود فروختگان آن سرزمين كوچك را بر سر كار بياورند و بدستياری آنان همه ی دارش و دسترنج مردم آن سرزمين را بچاپند؛ اگر نفت دارند نفتشان را و اگر الماس و سيم و زر دارند زر و سيمشان را و اگر نيشكر دارند شيرينی زندگانيشان را از آنان بدزدند.

آسانترين راه برای تكه پاره كردن كشورهای بزرگ، بر‌انگيختن تبارهای گوناگون مردم يك سرزمين به جداسری است. شك نيست كه در هر سرزمينی تبارهای گوناگون مردم در كنار هم زندگی می كنند و همه با هم يك ملت بزرگ و توانمند را پديد می آورند؛ هر يك از آن تبارها نسبت به تمامی ملت آن سرزمين "اقليت" شمرده خواهند شد؛ و اين درست همان پنجره ای است كه دزدان دريايی می توانند از راه آن به انديشه و خرد مردمان راه پيدا كنند و بنام "حقوق اقليت" موريانه وار خرد اقليت ها را بجوند....

پس از روی كار آمدن حزب توده ی ايران، نه تنها اين واژه ی بد هنجار "اقليت" يكبار ديگر و اين بار از سوی اين حزب بر سر زبانها افتاد بلكه واژه ی ناشناخته و بد هنجار ديگری بنام "خلق" و "خلقهای ايران" در فرهنگ سياسی ما راه پيدا كرد بی آنكه يك ايرانی دلسوخته بداند يا بپرسد كه خلق چيست؟ و خلقهای ايران كدامند؟ روشنفكران ما نه تنها به كالبد شكافی اينگونه واژه های دل آشوب نپرداختند بلكه بسياری از آنان در جا اندازی اينگونه واژه ها كوشيدند؛ و بتازگی می بينيم كه زبانزد يا اصطلاح "ملتهای ايران" را دارند در فرهنگ سياسی ما جا می اندازند و هم ميهنان كرد و بلوچ و تركمن و آذری ما را "ملت كرد!!" و "ملت بلوچ!!" و "ملت ترك!!" می نامند....

گزارشی كوتاه از بازار گرم وطن فروشی در لندن

برای دوستانی كه برايشان درك كردن منظور عبدالستارخان از "سازمانها و جریانات سیاسی از چپ و راست" مشكل است، توضيح بدم كه هر نابكار، خيانتكار يا دلال مزد بگيری كه وبسايتی راه انداخته و آنرا با فرتورهايی از كارل ماركس گرفته تا نمادهای ملی ايران آذين كرده باشد، "چپی" يا "راستی" معرفی می شود.

"آغاز به کار وبلاگ "روح الله

"در این وبلاگ که فرزندان نسل سومی حضرت روح الله در آن تصمیم دارند گرد و غباری را که در این سالها بر تفکر ناب خمینی کبیر نشسته است بزدایند، از مطالب و نظرات همه پیروان راستین آن حضرت استقبال می شود و تحلیل ها و مطالب افراد مختلف با محوریت اندیشه ناب خمینی کبیر را منتشر خواهد کرد ..."

Homa TV: Business as Usual

هما، تلويزيون فارسی زبان آمريكايی، ماندنی شد

اين خبر تازه نيست، از هفته ی پيش است، اما چون نديدم جايی بهش اشاره شود، و برای اينكه بايد يكی از نوشته های پيشين وبلاگ رو راستا كنم، به آن اشاره می كنم.

خبرگزاري انتخاب: داريوش سجادی يکی از مسئولين تلويزيون ماهواره ای و فارسی زبان «هما»، تلويزيونی که از يک سال پيش و از ايالات متحده آمريکا کار خود را با مشی سياسی ـ خبری آغاز کرده روز چهارشنبه در برنامه گزارش روز اين شبکه اعلام داشت: علی رغم مشکلات سياسی و اقتصادی گسترده تحميل شده به اين تلويزيون، اما به دليل استقبال گسترده و درخواست های متنوع و متعدد بينندگان از نقاط مختلف ايران و خارج از ايران مبنی بر تداوم فعاليت اين رسانه، مديريت «هما» مصممانه تصميم به تداوم فعاليت های اين رسانه گرفت.

Tuesday, June 06, 2006

balkanization-azarbaijan-iran

!چشم "پاسدار" محسن سازگارا و هوادارانش روشن

This article by The Washington Institute for Near East Policy (Patrick Clawson & Co.)---the same institute where Mohsen Sazegara was brought to upon his arrival in the United States---gives more indication as to what is being cooked up in the background, and the unimaginable horrors and disasters ahead, for the wretched people and nation of Iran.

Reza Shah Pahlavi--Towhid--Roshdieh


اين مدرسه يکي از مدارس به جاي مانده از دوره رضاشاه كبير و تنها مدرسه تاريخي رامهرمز بود و در فهرست آثار ملي هم ثبت شده بود.

بگذريم، اشكالی ندارد. فقط گور جناب شاملو خراش نخورد.

Historical school demolished in SW Iran

The news must come as a shock to the Islamist government which, in the early days of the anti-Iranian Republic, lost no time to destroy the tomb of Reza Shah Pahlavi! (Incidentally, how many Iranians even know that 26 brave Iranian soldiers lost their lives defending, to the last second, that tomb from Mullah Khalkhali's thugs?)

roya toloui tolooi

خيلی جالب است كه خانم رویا طلوعی، كه همين هفته ی پيش در مجلس سنای ارباب ايران را منطقه ای "چند ملیتی" خوانده و از "جنبشهای حق طلبانه‌ ملیتهای ایران" صحبت كرد اكنون آمده است و تك نفره ای ٢٢ خرداد را "روز ملی زن در ایران" اعلام می كند! مگر گردانندگان سايت ضد ايرانی-ضد پادشاهی "ايران پرس نيوز" هم به روی خود می آورند؟

Saturday, June 03, 2006

shirin ebadi-elaheh rostami-ziba mirhosseini-london-

شيرين عبادی: پاکستان از [جمهوری اسلامي] خطرناکتر است

پيك ايران

لندن، پايتخت بريتانيا بار ديگر ميزبان شيرين عبادی، برنده "ايرانی" جايزه صلح نوبل شد.

خانم عبادی طی مدت اقامت خود در اين شهر با شرکت در همايشی عمومی خواهان مبارزه برای جلوگيری از حمله آمريکا به ايران شد.

شيرين عبادی در اين همايش همراه با تونی بن، سياستمدار مشهور "چپگرای" انگليسی و از وزيران سابق دولت بريتانيا، ليندسی جرمن، عضو شورای مرکزی حزب سوسياليست کارگران بريتانيا، زيبا ميرحسينی مردم شناس و مستندساز ايرانی ساکن لندن و الهه رستمی، استاد دانشکده مطالعات شرقی و آفريقايی دانشگاه لندن به سخنرانی پرداختند.

همگی سخنرانان در اظهارات خود اتفاق نظر داشتند که قرار دادن ايران در برابر خطر حمله آمريکا، باعث اعمال محدوديتهای بيشتر بر آزادی مردم اين کشور و سرکوب و ناکامی جنبشهای دموکراسی خواه و اصلاح طلب در ايران می شود.

اين همايش با عنوان"به ايران حمله نکنيد" (Don't Attack Iran) عصر جمعه دوم ژوئن (دوازدهم خرداد) در يکی از تالارهای اجتماعات ساختمان مرکزی فرقه مسيحی کوئيکرها در مرکز شهر لندن برگزار شد که به ميعادگاه دوستان (Friends Meeting House) موسوم است.

برپاکننده همايش گروه اکشن ايران (Action Iran) بود که هيجده ماه پيش با تلاش يکی از فعالان ايرانی در بريتانيا به نام رودابه شفائی شکل گرفت و مديريت همايش را نيز خانم شفائی بر عهده داشت.

همايش در شرايطی برگزار شد که مناقشه ديرين ايران و آمريکا به باور بسياری از آگاهان، به نقطه عطف خود نزديک شده و اختلاف بر سر فعاليت اتمی ايران عاملی شده است که دو طرف يا سرانجام پس از 26 سال قطع کامل روابط، يا بر سر ميز مذاکره بنشينند يا اينکه تنش ميان دو کشور وارد مرحله حادتری شود.

همايش "به ايران حمله نکنيد" با استقبال چشمگيری مواجه شد و تالار اجتماعات جمعيتی بيش از ششصد نفر را در خود جا داده بود که در آن، نسبت غيرايرانيان بر ايرانيان می چربيد و سخنرانيها نيز به زبان انگليسی ايراد شد.

تونی بن: آمريکا می خواهد عروسک خود را در ايران روی کار بياورد

در آغاز برنامه، سميه باقرزاده که خود از فعالان ضدجنگ است ترانه ای به زبان انگليسی را در موسيقی ايرانی و همراه با نواختن تمبک اجرا کرد که مورد توجه حاضران قرار گرفت و سپس، تونی بن، سياستمدار نامدار چپگرای انگليسی به سخنرانی پرداخت.

آقای بن که از منتقدان فعال سياستهای دولت بريتانيا، بويژه در زمينه جنگ عراق است، به سفر خود به ايران در سال 1976، يعنی زمانی اشاره کرد که به عنوان وزير انرژی دولت بريتانيا به ايران سفر کرده و ديدار مفصل سه ساعته ای با شاه ايران داشته است.

تونی بن محمدرضا شاه را "عروسک آمريکا" خواند و گفت در آن زمان آمريکاييها بشدت شاه را تشويق به دستيابی به سلاح اتمی می کردند و می خواستند ايران را در منطقه به قدرتی هسته ای تبديل کنند.

وی تأکيد کرد که در حال حاضر هيچ مدرکی دال بر اينکه ايران ناقض پيمان بين المللی منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای باشد وجود ندارد، و به عقيده وی، آمريکا فعاليت اتمی ايران را بهانه کرده است تا بار ديگر "عروسک" خود را در ايران روی کار بياورد.

تونی بن بهترين راه برای ايجاد تحول در ايران را در پيش گرفتن سياستی دوستانه از سوی غرب دانست که امنيت مردم اين کشور را تأمين کند تا ايرانيان بتوانند در سايه اين امنيت به تلاش و مبارزه برای دست يافتن به دموکراسی و آزادی بپردازند.

زيبا ميرحسينی: اگر آمريکا دخالت نمی کرد ايران اکنون اين گونه نمی بود

سخنران بعدی، زيبا ميرحسينی بود.او که با ساختن چند فيلم مستند از ايران به معرفی جامعه ايرانی در جهان پرداخته است، جامعه کنونی ايران را که تحت حاکميت جمهوری اسلامی قرار دارد، مدرنتر و سکولارتر از ايران پيش از انقلاب خواند و گفت در ايران کنونی، مذهب نقش ايدئولوژيک خود را از دست داده و ارزشهای دينی همچون حجاب، با وجود اجباری که برای رعايت آنها وجود دارد، قداستی را که پيش از انقلاب داشتند ديگر ندارند.

وی که از فعالان حقوق زنان نيز به شمار می رود، ايران را کشوری پيشرفته تر از ديگر کشورهای اسلامی دانست و گفت زنان ايران بيش از زنان هر کشور اسلامی ديگری در امور کشور خود نقش دارند.

به گفته خانم ميرحسينی اگر آمريکا با کمک به کودتای 28 مرداد 1332 به سقوط دولت محمد مصدق در ايران کمک نمی کرد، هيچگاه انقلابی در ايران رخ نمی داد که به روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی بينجامد و اگر پس از انقلاب، آمريکا، حکومت صدام حسين در عراق را تشويق به حمله به ايران نمی کرد و وی را در جنگ با ايران ياری نمی داد، حکومت جمهوری اسلامی مسيری را که تا کنون طی کرده است، نمی پيمود.

زيبا ميرحسينی به اين نتيجه رسيد که مداخله نظامی آمريکا در ايران نيز همچون کودتای 28 مرداد و جنگ ايران و عراق، روند دستيابی مردم ايران به آزادی و دموکراسی را با وقفه مواجه خواهد ساخت.

الهه رستمی: حمله آمريکا زنان ايران را آزاد نمی کند

الهه رستمی، استاد دانشکده مطالعات شرقی و آفريقايی دانشگاه لندن که سخنران بعدی مراسم بود، سخنان خود را با اين نکته شروع کرد که به اعتقاد وی، حمله آمريکا به عراق و افغانستان هيچ نتيجه ای به نفع دموکراسی برای اين دو کشور در برنداشته است و چنين حمله ای به ايران نيز اين کشور را بسوی دموکراسی پيش نخواهد برد.

بخش عمده سخنان خانم رستمی را آگاهيهايی درباره وضعيت زنان و کودکان در ايران تشکيل می داد که تا حد زيادی خارج از موضوع همايش بود.

واکنش حاضران و همهمه ای که در تالار به راه افتاد، نشان دهنده ميزان توجه و علاقه شرکت کنندگان همايش به سخنان او بود.

پس از پايان سخنرانی الهه رستمی، هنگامی که رودابه شفايی به عنوان مسئول می رفت تا خانم شيرين عبادی را به ايراد سخنرانی بخواند، در سالن سروصدايی بلند شد.

يکی از حاضران عليه شيرين عبادی و زيبا ميرحسينی شروع به شعار دادن کرد و آنان را مدافعان حکومت جمهوری اسلامی در ايران خواند اما اکثريت قاطع حاضران با شخص معترض ابراز مخالفت کردند، و چند تن از شرکت کنندگان سرانجام او را به بيرون از تالار هدايت کردند.

ليندسی جرمن: وضعيت همچون زمان پيش از حمله آمريکا به عراق است

ليندسی جرمن، عضو شورای مرکزی حزب سوسياليست کارگران بريتانيا که پس از خانم رستمی به سخنرانی پرداخت، به اظهارات اخير مقامهای آمريکايی در مورد ايران اشاره کرد و آنها را مشابه همان اظهاراتی دانست که اين مقامات پيش از حمله به عراق بيان می کردند.

وی همچنين به بررسی دو استدلالی پرداخت که از جانب افرادی مطرح می شود که معتقدند آمريکا به ايران حمله نمی کند.

برخی از ناظران معتقدند که آمريکا به دليل مشکلاتی که در عراق با آن مواجه است خود را درگير جنگ ديگری که به اين مشکلات خواهد افزود نخواهد کرد و می گويند حتی اگر حمله ای از سوی آمريکا به ايران صورت بگيرد در قالب حمله هوايی باقی خواهد ماند و به اشغال خاک ايران منجر نخواهد شد.

اما به عقيده خانم جرمن، حمله آمريکا به ايران کاملاً محتمل است.

او در سخنرانی اش گفت که آمريکا هنگامی که در ويتنام وارد مرحله شکست شده بود، به کامبوج حمله کرد و آلمان نازی هنگامی که در جنگ جهانی دوم شکست و عقب نشينی را آغاز کرده بود، دست به کشتار يهوديان زد، بنابر اين نمی توان استدلال کرد که آمريکا چون در عراق با مشکل مواجه شده به ايران حمله نخواهد کرد. [موافقم]

حمله هوايی و محدود به ايران نيز از نظر ليندسی جرمن، علاوه بر اينکه تلفات و خسارات هنگفتی برای غيرنظاميان به بار خواهد آورد، تلافی حکومت ايران را از طريق مناطق بحرانزده ای همچون عراق و لبنان به همراه خواهد داشت که منطقه را با خطر جدی مواجه خواهد ساخت.

شيرين عبادی: پاکستان از [جمهوری اسلامي] خطرناکتر است

سرانجام و به عنوان آخرين سخنران، نوبت به شيرين عبادی رسيد که ابتدا دلايلی برای اثبات اين ادعا آورد که مردم ايران از حکومت اين کشور ناراضی اند.

ميزان آرای مردم به نامزدهای رياست جمهوری و مجلس، مسائل اخير قومی در آذربايجان، سيستان و بلوچستان و خوزستان و نا آراميهای دانشجويی نمونه هايی بود که خانم عبادی به عنوان نشانه های ناراضی بودن مردم ايران از حکومت ذکر کرد اما در عين حال تأکيد ورزيد که عمده ترين دليل اين "نارضايتی"، مسائل اقتصادی است و مسائل سياسی در درجه بعدی اهميت قرار می گيرند.

او در عين حال خاطر نشان ساخت که مردم ايران با اينکه ناراضی اند به دليل تجربياتی همچون جنگ هشت ساله با عراق، از خشونت نيز خسته و بيزارند و مخالفان حکومت جمهوری اسلامی در ايران، مبارزه خود را از راه مخالفت مدنی و بدون توسل به خشونت و سلاح پيش می برند.

شيرين عبادی در اين بخش از سخنان خود هنگامی که می گفت مردم ايران هزينه مخالفت مدنی را با زندانيان سياسی خود می دهند، به دستگيری رامين جهانبگلو، پژوهشگر ايرانی اشاره کرد که به اتهام جاسوسی بازداشت شده است و خواهان آزادی او شد. [اكبر سكولار رفت، حالا نوبت رامين آقاست كه قهرمان ملی شود]

وی در ادامه به مسئله هسته ای ايران پرداخت و گفت اگر آمريکا از اين نگران است که ايران با دست يافتن به سلاح هسته ای منطقه را به آتش بکشد، بايد بداند که اين خطر هم اکنون هم در منطقه به وجود آمده است.

خانم عبادی به پاکستان اشاره کرد که به گفته وی مسلمانانش بنيادگراتر از مسلمانان ايرانند، رئيس جمهور آن با کودتا و نه از راه انتخابات روی کار آمده و در عين حال بمب اتمی هم دارد.

او گفت: "فرق ايران و پاکستان اين است که پاکستان دوست و فرمانبردار آمريکاست اما ايران نمی خواهد از آمريکا فرمانبرداری کند".

وی در ادامه تأکيد کرد که سخنانش به معنی موافقت او با دستيابی به سلاح اتمی نيست، بلکه او اعتقاد دارد هيچ کشوری نيازمند بمب اتمی نيست.

اين برنده جايزه صلح نوبل، راه حل بحران هسته ای ايران را در اين دانست که در ايران حکومتی دموکراتيک تر سر کار بيايد که اعتماد دنيا بسوی آن جلب شود.

او در پايان سخنانش گفت آخرين کلامش اين است: "ما وطنمان را دوست داريم، از آن دفاع می کنيم و اجازه نمی دهيم تبديل به عراق ديگری شود".

اين سخنان ابراز احساسات حاضران را به دنبال داشت که سپس به درخواست خانم عبادی و همراه با وی، سرود ملی "ای ايران ای مرز پرگهر ..." را با هم خواندند.

نوشته ای از چهار ماه پيش

تاریخ حافظه شویی ما ایرانیان را هنوز هیچکس ننوشته است

كيهانگشت

آريای گرامی، اربابانشان در اين جنايت حافظه شویی شريك اند. براستی كه ژرف انديشی كردن در باره ی تأثير اين حافظه شویی و تحريف تاريخ بر برونمرزی ها، بخصوص جوانان ايرانی، نيز قابل توصيه است.

Iran-corporations-sanctions

Multinational Corporations Aid Terrorist Regime In Iran:
Do You Own Any Of These Stocks?


Christopher Holton
The Family Security Foundation

Companies named in the article:

Total SA, France
Technip Coflexip, France
BNP Paribas, France
Alcatel SA, France
Stolt Nielsen, Britain
HSBC, Britain (Second largest corporation in the world)
Siemens AG, Germany
Daimler-Chrysler, US-Germany
Statoil ASA, Norway
Lundin Petroleum, Sweden
Hyundai, South Korea
ENI SPA, Italy

See also The Plunder of Iran for:

Persian Gold, Britain
Rio Tinto, Britain

mek-mko-mojahedin/mojahedeen khalgh

On the MEK/MKO

Terror Ops Underway in Iran

Friday, June 02, 2006

brainwashing

!حضور قرآن آموزان خردسال مهد قرآن در مرقد امام

خبرگزاری قرآنی

parviz ghazi said/saeed

!مبارزه خمينی و مبارزات ما

(پرويز قاضی سعيد ( پی دی اف--صفحه ٢

"كسانی كه نام مبارز در رسانه های همگانی خارج از كشور بر خود نهاده اند، با تمام قوا می كوشند كه تمام نيروهای داخل كشور را در حمايت و مراقبت و مواظبت از رژيم، يكپارچه و متحد و مصمم سازند!"

Farah-Diba-Pahlavi












For those of you who can read German, this may be of some interest.

Pakistani Shiites

Pro-Islamic Republic rally by Pakistani Shiites in Islamabad, Friday, June 2, 2006. (AP Photo)

Hooshang Amirahmadi

شورای آمريكاييان و "ايرانيان" به "راهگشايی اخير" در روابط آمريكا و [جمهوری اسلامی] "خوشامد" می گويد

دارودسته هوشنگ امير ا‌حمدی ( پی دی اف )

بخش آغازين نوشته ای در يكی از اين وبلاگهای فارسی زبان نسبتا مشهور، درباره ی مقاله ی يك پروفسور آمريكايی به نام "عباس امانت" كه اخيرا درنويورک تايمز ارباب چاپ شد. نقل را با نوشته اصلی مقايسه كنيد. كدام وبلاگ مهم نيست، و چون به لجن كشيدن تاريخ ايران قاعده است نه استثنا، فرقی هم نميكند. فقط ظرافت را ستايش كنيد:

----------------------------------------------------
عباس امانت يک مقاله نوشته تو نويورک تايمز که من همين الان...يافتمش هم باهاش حال کردم هم کلی خنديدم.

دکتر امانت سعی کرده يک جور هايی آسمون رو به ريسمون ببافه که بابا جان "انرژی هسته ای حق مسلم ماست، می گيد نه؟ تاريخ رو نگاه کنيد." امانت تاکيد می کنه که خاطرتون هست که انگليسی ها و روس ها چه بانبولی در آورده بودند که ما تو ایران نتونيم راه آهن بکشيم و بعد از این رضا شاه کشيد و نگذاشت شما در جنگ جهانی دوم ازش برای زدن هيتلر استفاده کنيد با هزار شامولته بازی رضا شاه رو تبعيد کرديد که از راه آهن ایران به عنوان "پل آزادی" استفاده کنید!
---------------------------------------------------

Iranians also know that, hard as it may be for latter-day Americans and Europeans to believe, from the 1870's to the 1920's Russia and Britain deprived Iran of even basic technology like the railroad, which was then a key to economic development. At various times, both powers jealously opposed a trans-Iranian railroad because they thought it would threaten their ever-expanding imperial frontiers. When it was finally built, the British, Russian (and American) occupying forces during the Second World War made full use of it (free of charge), calling Iran a "bridge of victory" over Nazi Germany. They did so, of course, after Winston Churchill forced the man who built the railroad, Reza Shah Pahlavi, to abdicate and unceremoniously kicked him out of the country.

Thursday, June 01, 2006

Dr. Mohammad Hossein Moussavi-Souresrafil

بازگوئی

"به نظر من در درجه اول عامل ‌اساسی اين امر خود جمهوری اسلامی بوده است...با يك استدلال ديگری مي شود گفت كه خارجی ها دست داشتند ولی نه آن خارجی هايی كه اينها ميخواهند [ با اشاره كردن بهشان ] مردم را گول بزنند، مثلاً بگويند "تركيه". اصلاً تركيه امروز خودش از آن كشورهايی است كه شديداً از مسئله فدراليزم و قوميت و اينها پرهيز دارد، برای اينكه ميداند اگر بنا شود كه آذربايجان از ايران جدا شود، قبل از اينكه آذربايجان از ايران جدا بشود آن قسمت كرد نشين از تركيه جدا خواهد شد. بنابراين آن كشورها به هيچ وجه دنبال اين مسئله نيستند..."

سناتور محمد حسين موسوی،
در گفتگو‌ با بهروز صور اسرافيل

ledeen-federalism-manda mandana zand

دكان تجزيه طلبی آقای مايكل لدين را چه كسانی پررونق كرده بودند؟

صبح ايران
١ ژوئن ٢٠٠٦

طی ٢ روز اخير، مطالبی در رابطه با نشستی كه آقای مايكل لدين با جمعی از تجزيه طلب های دور شده از "قوم های" ايرانی در واشنگتن داشته است مطالبی را عنوان كرديم. گزارشی كه از اين نشست بدست ما رسيده حاكی از اين بود كه محل اين نشست را آقای مايكل لدين اجاره كرده و از خوش حادثه گويا تا اين لحظه هيچيك از اعضای كنگره ی آمريكا به چنين حركتی توجه نكرده اند.

ظاهر امر اين است كه حركت هايی نظير طرح ايران فدراليزم كه مقدمه ی تجزيه ی اين كشور است حداقل هر ايرانی كه آنرا ميشنود ميبايست مورد اعتراض قرار گيرد. اما جالب است بدانيد كه خانم ماندانا زند كريمی پاناليست اول اين نشست بوده اند! كه فقط بايد گفت زهی تاسف. چرا كه ايشان ميبايست رو در روی چهره های تجزيه طلب ايرانی مينشست.

باز صد رحمت به خانم رويا طلوعی كه از كردستان ايران به آمريكا منتقل شده، با اينكه در اين نشست حضور داشت سخنی بيان نكرد.

در نشست های صبح و بعدازظهر اين طرح ضد ملی و ايرانی كه از شما خواستيم از طريق ايميل حتی بزبان فارسی به آقای مايكل لدين اعتراض كنيد، افراد زير حضور داشتند:

١- كمال آرتين از "كنگره ملی كردستان"
٢- ثريا سراج الدينی از "كنگره ملی كردستان شمال آمريكا"
٣- مصطفی هجری دبيركل "حزب دمكرات كردستان"
٤- عبدالله مقتدی دبيركل "حزب كومله"
٥- خانم كاترين پورتر ليدر حقوق بشر
٦- دكتر پری قره داغی گزارشگر حقوق بشر
٧- ماندانا زند كريمی، رئيس "اتحاديه های زنان ايرانی"
٨- رويا طلوعی
٩- سميرا قادری كه نامه ای از سوی شيرامحمديان را خواند
١٠- دكتر نجم الدين كريم
١١- كريم عبديان از "الاهواز"
١٢- عليرضا نظمی افشار جدايی طلب وابسته به چهرگانی
١٣- دكتر ناصر پولادی از "حزب مردم بلوچستان"